حج مشعر

حج مشعر
نویسندگان

حسینیه شیعیان مدینه، محل نیایش با پروردگار

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ
شیخ به مدینه رسید . از آنجا که سر رشته از فروش سنگ نداشت،سنگی را از کیسه درآورد و در بازار با قیمت گران ومناسبی فروخت. تازه متوجه شد این سنگها چقدر قیمتی است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی حج، نسب مرحوم عمروی رهبر شیعیان مدینه به محمد بن عثمان بن سعید عمری دومین نائب امام زمان علیه السلام می‌رسد. امام زمان عیه السلام در زمان غیبت چهار نایب خاص داشتند:

ابوعمرو عثمان بن سعید عمری
ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
ابوالحسن علی بن محمد سمری

سلسلة شیعی عَمری به قبیلة خزرج منتسب می‌باشد. «خزرج» نیز یکی از دو قبیلة مهمّ مدینه بوده است که در هجرت پیامبر از مکّه به مدینه با آغوش باز از ایشان استقبال کرد و مهاجران را در خانه‌های خویش پذیرفت.



جدّ ایشان (الشیخ علی العمروی) امام و رهبر شیعیان مدینه، «رئیس الطائفه» و پاسدار مذهب اهل بیت (ع) بود و همانند ائمّة اطهار (ع) در کنار فعالیّت‌های دینی و علمی، به کارهای زراعی نیز می‌پرداخت، به همین جهت، به پدران ایشان «النخیلین» یعنی «خرماداران» گفته می‌شد.

آیت‌الله عمروی در سال ۱۳۲۷ ق. تولّد یافت. از همان کودکی ضمن کمک به کارهای زراعی پدر بزرگوارش در دامن ایشان با اخلاق اسلامی، عشق به اهل بیت (ع) و در خدمت به اهل علم تربیت شد تا اینکه پس از بروز نبوغ و استعدادش، سال ۱۳۴۹ به دستور پدر جهت تحصیل علوم دینی با کاروان حج به نجف اشرف عازم گشت.

پس از ارتحال سیّد ابوالحسن اصفهانی، مرجعیت نجف به آقای حکیم رسید، آیت‌الله حکیم، مرحوم عمروی را مکلّف کرد تا برای تولّی امور شیعیان، به وطن بازگردد و در مدینه به مؤمنان خدمت کند.

در آن زمان، فشار بسیاری روی شیعیان بود، به ویژه در زمان ترک‌ها که شیعیان را از مدینه راندند و آنها پیش از جنگ جهانی دوم به ایران، عراق، ترکیه و شام پناهنده شدند. در چنین شرایطی ایشان بسیار تلاش کردند تا شیعه، در مدینه محفوظ بماند. در حقیقت، زمانی که حکومت اراده کرده بود مدینه را از شیعه خالی کند، شیخ العمروی استقامت کرد و با امامت و رهبری خود، شیعه را در این شهر حفظ نمود.


در گذشته، بیشتر شیعیان مدینه یا در مزارع کشاورزی می‌کردند یا به کارهای ابتدایی دیگری مانند: کارگری و فروش گوشت و غیره می‌پرداختند، اما اکنون فرزندان شیعیان، تحصیلات عالیه، شغل دولتی یا معلّمی و وضعیت اقتصادی و معیشتی بهتری دارند.

از نظر ترکیب جمعیت نیز، در آن زمان، بیشتر ساکنان مدینه شیعیان بودند و غیر از «سادات حسینی»، «جعافره» و «نخیلیین» کسی در این شهر نبود. تنها تعداد اندکی از اهل سنّت وجود داشتند که از بقایای حجاج بودند و جایگاه مهمی نداشتند، امّا به مرور زمان، جمعیت آنها افزایش یافت و شیعیان نیز به اجبار از مدینه خارج شدند، به طوری که امروز جمعیت برادران اهل سنّت بیشتر از شیعیان است.

ایشان مدتی را در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی می‌پردازد و پس رسیدن به مراتب علمی به مدینه باز می‌گردد. مادرش از او می‌خواهد او را به زیارت عتبات عالیات در عراق ببرد. پس از زیارت عتبات مادرش از او می‌خواهد او برای زیارت امام رضا علییه السلام به مشهد مقدس ببرد.

عازم ایران و خراسان می‌شوند. در مشهد اندوحته‌های مالیشان تمام می‌شود و بی پول می‌شوند.


آن زمان نه از حساب بانکی خبری بود و نه کارت بانک و نه راهی سریع برای انتقال پول تنها راهی که به نظر می‌رسد متوسل شدن به آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام بود. به حضرت عرضه می دارد من در اینجا غریبم و کسی را ندارم و کسی را هم نمی‌شناسم، مادرم را نزد تو آورده ام و اکنون بی پول شده ام و از تو سه خواسته دارم: عمر طولانی ؛ توفیق خدمت به مردم و خرج سفر.




در حرم حضرت بوده که شخصی بر شانه‌های شیخ می‌زند و می‌گوید: شیخ محمد علی عمروی شما هستید؟

ایشان می‌گوید: بلی

آن شخص می‌گوید: از تو می‌خوام امانتی را به مدینه منوره ببرید.

شیخ می‌گوید: مشکلی نیست اما من هزینه برگشت به مدبینه را ندارم.

آن شخص می‌گوید: هر چه بخواهی به تو می‌دهم و از این بابت مشکلی نیست.

قراری را با آن شخص می‌گذارد. آن شخص امانتی را به او تحویل می‌دهد که آن را در مدینه به فلان شخص بدهد. مقداری وجه نقد بهمراه کیسه ای سنگ به او می‌دهد و به او می‌گوید: پول‌ها برای خرج سفر شما و اگر هم زیاد آمد برای شما باشد. سنگ هایی هم که در این کیسه هست را در مدینه بفروش و خرج کن.

شیخ به مدینه رسید. از آنجا که سر رشته از فروش سنگ نداشت، سنگی را از کیسه درآورد و در بازار با قیمت گران ومناسبی فروخت. تازه متوجه شد این سنگها چقدر قیمتی است. لذا از فردا قیمت را بالا برد و از راه فروش این سنگ ها، بخشی از همین باغ را که اکنون حسینیه در آن قرار دارد را خرید.


چند سالی می‌گذرد تا اینکه تاجری بانی می‌شود، آیت الله العظمی حکیم را به حج آورد. ایشان با ده نفر به مدینه منوره مشرف می‌شود. شخصی از اهل مدینه باغی را به ایشان هدیه می‌دهد. آیت الله العظمی حکیم اختیار این باغ را به مرحوم عمروی می‌دهد.

الان باغ کنونی حدودا ۸ هکتار است.

ایشان این باغ را وقف امام مجتبی علیه السلام می‌کند تا درآمد آن خرج زوار و فقرا و نیازمندان شیعه شود.

قبل از اینکه این باغ محل تجمع و نماز جماعت شیعیان شود، در نزدیکی مسجد النبی و حوالی مسجد بلال کنونی حسینیه ای به نام محسنیه وجود داشته که خطبای معروفی از ایران همانند مرحوم فلسفی و کافی در آنجا منبر می‌رفتند. باپیروزی انقلاب اسلامی در ایران سختگیری حکومت نسبت به شیعیان مدینه زیاد شد و علاوه بر تخریب محسنیه چند مسجد دیگر شیعیان نیز تخریب شد.

با تخریب‌های صورت گرفته شیعیان به دنبال مکانی برای اقامه نماز جماعت بودند. بدین منظور شیخ در زیر زمین منزل خود نماز جماعت برگزار می‌کرد تا اینکه جمعیت مردم افزایش یافت و برای نماز جماعت به زیر زمین دیگر خانه‌های محبین اهل بیت می‌رفتند.

باغ شیخ عمروی چند اتاق داشت. مخفیانه سالنی را ساختند و از آن پس برای اقامه نماز خصوصا نماز مغرب که جمعیت زیادی در آن حضور می‌یافتند به این باغ می‌آمدند.

هیئتی ایرانی در سفری رسمی به عربستان تقاضای دیدار با ایشان را می‌کنند که ایشان عذر خواهی می‌کند و می‌گوید چند سال قبل با آقای خوئینی‌ها اینجا ملاقات داشته و به همین دلیل سه سال زندان رفته است و اکنون با توجه به سن بالا حوصله زندان رفتن را ندارد.

پس ازآن که به ایشان می‌گویند این سفر رسمی است و حتی امیر مدینه در معیت هیئت ایرانی به اینجا می‌ایند می‌پذیرد.

آن زمان حسینیه تقریبا شبیه مخروبه ای بوده است و همه دیوار‌ها از خاک و گل بود و راهروی باریکی تا ورود به حسینیه وجود داشته است.


آنجا در حضور امیر مدینه گفته می‌شود که اهل سنت در ایران علاوه بر داشتن مسجد و نماینده حتی کتاب درسی خاص برای خود دارند اما نسبت به شیعیان مدینه تضییقات زیادی گرفته می‌شود. امیرمدینه می‌گوید من اینجا را می‌سازم و حتی مقداری بودجه برای این منظور در نظر می‌گیرد که به او می‌گویند تنها مجوز ساخت برای آنان کافی است.

تا کنون ۶ بار نسبت به تعمیر و گسترش حسینیه اقدام شده و عمده هزینه‌های ساختمانی آن را ایرانیان بانی می‌شوند.

در این مزرعه چاهی وجود دارد که معروف است آن را رسول الله (ص) به یک پیرزن هدیه کردند و دعا فرمودند که خدا خیری کثیر در آن قرار دهد. این چاه، آبی پر خیر و برکت دارد. شیخ العمروی پس از خرید این مزرعه، دوباره به نجف بازگشت و به مطالعه، تدریس و تحصیل ادامه داد.

اهل بیت (ع) هم در همین منطقه سکونت داشته‌اند. مزرعه امام موسی کاظم (ع)، مشربة امّ ابراهیم، نخل سلمان، بئر الغرس چاهی که پیامبر (ص) به امیرمؤمنان (ع) وصیت کردند که ایشان را با آب آن غسل دهند در نزدیکی همین باغ قرار دارد.

گفتنی است، شماری از شیعیان مدینة منوره، از اشراف آن شهر به شمار می‌روند. در منطقة نجران (منطقة مرزی عربستان با یمن) نیز شیعیان اسماعیلی مذهب وجود دارند. طبق آمار ارائه شده، شمار شیعیان اسماعیلی آن سامان، به هشتصد هزار تا یک میلیون نفر بالغ می‌شود. برخی از روزنامه‌ها، شمار اسماعیلی‌های ساکن عربستان سعودی را نیز یک میلیون نفر اعلام کرده‌اند. اسماعیلی‌های عربستان، فقط بخشی از اسماعیلی‌ها هستند؛ زیرا این جماعت سه دسته‌اند: اسماعیلی‌های «آغاخانی»، اسماعیلی‌های «داوودی» (بهره‌ها) و اسماعیلی‌های «سلیمانی» که همان اسماعیلی‌های ساکن نجران هستند.

مرحوم عمروی ۱۰۵ سال عمر کرد که حدود ۴۵ سال آن را در زندان گذراند.

ایشان در این سالیان طولانی بسیار برای شیعیان مدینه زحمت کشید. ارزش زحمات ایشان زمانی آشکار و ملموس می‌شود که در این نکته دقت شود که حکومت عربستان در طول این سالها از هیچ تلاشی در از بین بردن عقائد شیعیان فرو گذار نکرده و از دوره ابتدایی تا آخر، مرتب و به تناوب عقائد وهابیت را به مغز دانش آموزان فرو می‌کند.

مرحوم عمروی سه بار به اعدام محکوم می‌شود:

بار اول که ایشان را برای اعدام می‌برند و طناب دار را به گردن ایشان می‌آویزند، بعد از کشیدن طناب جایگاه فرو می‌ریزد و ایشان از مرگ نجات پیدا میکند. در اسلام قانونی وجود دارد که اگر کسی را برای اجرای حد ببرند و جان سالم بدر ببرد، تبرئه خواهد شد. لذا او را رها کرده و از زندان نیز آزاد می‌شود.

بار دیگر با اتهام و جرم جدیدی شیخ را به اعدام محکوم می‌کنند. و او را برای اجرای حکم به جایگاه مخصوص می‌برند. این بار از پیش جایگاه را محکم می‌کنند. ایشان را باچندین طناب می‌بندند. و به دار می‌آویزند.

خود ایشان نقل می‌کند در زمانی که طناب بر گردنم افکندند متوسل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شدم و به ایشان عرضه داشتم اگر کشته شوم در راه شماست و این برای من عزت دنیا و آخرت است. اما در این صورت اینها به شیعیان مدینه ظلم خواهد کرد و کسی را ندارند. چهار پایه را از زیر پای ایشان کشیدند، چند ثانیه ای نگذشته بود که طنابهای محکم همانند تار عنکبودی از هم پاشید و ایشان بیهوش بر زمین افتاد و به کما رفت و بیش از بیست روز در کما بود تا اینکه از مرگ حتمی نجات پیدا کرد.

اما در بار سوم قاضی پرونده و ماموران اجرای حکم که برای اعدام ایشان عازم محل بودند در تصادف عجیبی کشته می‌شوند و به این ترتیب شیخ برای بار سوم از اعدام رهایی می‌یابد.

  • ۹۳/۰۳/۱۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی